پیش سوداییان تخت جلال
|
|
نیست جز تاج جود، راسالمال
|
گر نه سرمایه تاج جود کنند
|
|
کی ز سودای خویش سود کنند؟
|
معنی جود جیست؟ بخشیدن!
|
|
عادت برق چیست؟ رخشیدن!
|
برق رخشان، کند جهان روشن
|
|
جود و احسان، جهان جان روشن!
|
پرتو برق هست تا یک دم
|
|
پرتو جود، تا بود عالم!
|
گرچه یک مرد در زمانه نماند،
|
|
وز جوانمرد جز فسانه نماند،
|
تا بود دور گنبد گردان،
|
|
ما و افسانهی جوانمردان!
|
رفت حاتم ازین نشیمن خاک
|
|
ماند نامش کتابهی افلاک
|
هر چه داری ببخش و، نام برآر
|
|
به نکویی و نام نیک گذار!
|
زآنکه زیر زمردین طارم
|
|
نام نیکو بود حیات دوم
|
هر چه دادی، نصیب آن باشد
|
|
وآنچه نی، حظ دیگران باشد
|
بهرهی خود به دیگران چه دهی؟
|
|
مال خود بهر دیگران چه نهی؟
|