برفت از لب رود نزد پشنگ
|
|
زبان پر ز گفتار و کوتاه چنگ
|
بدو گفت کای نامبردار شاه
|
|
ترا بود ازین جنگ جستن گناه
|
یکی آنکه پیمان شکستن ز شاه
|
|
بزرگان پیشین ندیدند راه
|
نه از تخم ایرج جهان پاک شد
|
|
نه زهر گزاینده تریاک شد
|
یکی کم شود دیگر آید به جای
|
|
جهان را نمانند بیکدخدای
|
قباد آمد و تاج بر سر نهاد
|
|
به کینه یکی نو در اندر گشاد
|
سواری پدید آمد از تخم سام
|
|
که دستانش رستم نهادست نام
|
بیامد بسان نهنگ دژم
|
|
که گفتی زمین را بسوزد بدم
|
همی تاخت اندر فراز و نشیب
|
|
همی زد به گرز و به تیغ و رکیب
|
ز گرزش هوا شد پر از چاک چاک
|
|
نیرزید جانم به یک مشت خاک
|
همه لشکر ما به هم بر درید
|
|
کس اندر جهان این شگفتی ندید
|
درفش مرا دید بر یک کران
|
|
به زین اندر آورد گرز گران
|
چنان برگرفتم ز زین خدنگ
|
|
که گفتی ندارم به یک پشه سنگ
|
کمربند بگسست و بند قبای
|
|
ز چنگش فتادم نگون زیرپای
|
بدان زور هرگز نباشد هژبر
|
|
دو پایش به خاک اندر و سر به ابر
|
سواران جنگی همه همگروه
|
|
کشیدندم از پیش آن لخت کوه
|
تو دانی که شاهی دل و چنگ من
|
|
به جنگ اندرون زور و آهنگ من
|
به دست وی اندر یکی پشهام
|
|
وزان آفرینش پر اندیشهام
|
یکی پیلتن دیدم و شیرچنگ
|
|
نه هوش و نه دانش نه رای و درنگ
|
عنان را سپرده بران پیل مست
|
|
یکی گرزهی گاو پیکر بدست
|