در مدح علی بن حسن

از علو قدر و عدل او زمانه بشکفد چون ببیند بر سر نامه علی ابن حسین
هر علی را کو اضافت منزلت پیدا کند ننگرند اندر اضافت زیرکان با فطن
یا اضافت را بدو عزست یا او را بدو گرچه راهن را نباشد انفعال مرتهن
این حسن را زین اضافت منزلت نفزود و قدر کاین نسب را کرده‌ام با من جمالش مقترن
ای جمال اهل بیت خویش و فخر دودمان اهل بیت خویش را گشتستی از طغیان مجن
جود ایشان را وجود اندر عدم پیوسته بود شخص جود تو گرفت الفاظ ایشان را دهن
گر خرد معنی کند احوال این گردنده را بر رسد از وی بگوید شرح احوال زمن
لیک ایشان غافلند از گردش چرخ بلند تا تو اندر پیش ایشانی چو سیف ذوالیزن
این جهان چاهیست هر کس بر حد و مقدار خویش ساخته‌ست از مکر و از تلبیس مرچه را رسن
هر کرا دایه شود گردون زمین گهواره گیر روز و شب بستان محنت گشته پستان لبن
هر که داند کو همی با پروریده‌ی خود چه کرد زو عجب باشد که گردد بر جمالش مفتتن
حبذا مرغی که او را سازی از انگشت بال تا بر انگشتان رود از دار دنیا محتزن
بر زمین سیم اشک ناب را صورت کند ذات آن صورت ز چین آرد به ماچین یاختن
شکلها پیدا شود در طبع و عقل از او بر او گنجها از وی پدید آرند سادات سخن
گاه از آن گنجش فتن برخیزد اندر ملکها گاه بنشیند چو بر خیزد ز معنیها فتن
بر سمن منقار او از مشک چون شکلی کشد مشک رخسار ملوک از هیبتش گردد سمن
مر مرا در مرغزار معرفت باشد مقام صید باز اندر هوا نشناسم از صید زغن
در وثاق من نباشد جز همه باز سفید در یمین من نباشد جز یمینی از یمن
ای دریغا خانمان من به دست ناکسان شد چنان برکنده چون صنعا به دست اهرمن
هر که را اخلاص کردم در ضمیر خویش باز زو لگد خوردم بمالش چون ادیم اندر عدن