زهی پشت و پناه هر دو عالم
|
|
سر و سالار فرزندان آدم
|
دلیل راهت ابراهیم آزر
|
|
منادی ملتت عیسی مریم
|
شبستان مقامت قاب قوسین
|
|
در درگاه تو بطحا و زمزم
|
ملایک را نشان از چون تو مهتر
|
|
رسل را فخر از چون تو مقدم
|
نبودی گر برایت گفت ایزد
|
|
نه آدم آفریدی و نه عالم
|
کلاه و تخت کسرا از تو نابود
|
|
سپاه و ملک قیصر از تو درهم
|
میان اولیا صدری و بدری
|
|
میان انبیا مهری و خاتم
|
بوقت راز گفتن با خداوند
|
|
نیامد مر ترا یک مرد محرم
|
تویی زی اقربا درویش ایمن
|
|
تویی زی انبیا سلطان اعظم
|
نگیری خشم از دندان شکستن
|
|
شفاعت مر ترا باشد مسلم
|
ترا دانند زیف و ضال و مجنون
|
|
گهی ساحر گهی کاهن منجم
|
تو آن بودی که بودی و نگشتی
|
|
ز مدحت شادمان رنجور از ذم
|
ندانم در عرب یک خانه کو را
|
|
نبودست از برای دینت ماتم
|
روانت را همه جام پیاپی
|
|
سپاهت را همه فتح دمادم
|
تو آن مردی که در میدان مردان
|
|
تو داری پهلوانی چون غشمشم
|
تو آن شمسی که بر گردون دو نیمه
|
|
کنی مه را زهی برهانت محکم
|
بنوک تازیانه بر فگندی
|
|
نهاده گرز افریدون و رستم
|
به زنجیر اندر آرند و فروشند
|
|
هر آنکو هست عاصی از تو یکدم
|
ترا در صومعه بود ار شفاعت
|
|
بدیدی تا به ساق عرش بلغم
|