در باره علی بن محمد طبیب غزنوی

بنمود مرا شعبده‌هایی که بننمود از صد یک آن شعبده هاروت به بابل
زان فکرت بیهوده که در خاطر من بود یک ساعته ره بود ز من تا به سلاسل
بر شاخ حیات از قبل ضعف بهر وقت نالید ز بس رنج و عنا دل چو عنادل
من در حد غزنین و مرا فکرت فاسد گه در حد چین بردی و گه در حد موصل
المنةالله که بر من همه سودا شد سهل به فر تو ازین خوردن مسهل
ترکیب من افگانه شد از زایش علت زان پس که بد از علت و از عارضه حامل
مقصود من ار عمر ابد بود به عالم شد لاجرم از مسهل و معجون تو حاصل
بر کند همه قاعده‌ی علت از آنجا جان ابدی کرد بدان قاعده منزل
شد ذهن من و خاطر من تیز و منور چون خاطر کودک ز منقا و ز پلپل
پاکند به عرض و به صیانت همه خویشانت از حرمتت ای خواجه نزد نابخلائل
تا باطنم از شربت تو نقص نپذرفت حقا که نشد ظاهرم از فایده کامل
شد معتدل این طبع بر آنگونه که در طبع من باز ندانم متضاد از متشاکل
بر که شمرم خلق تو ای مهتر مکرم پیش که کنم شکر تو ای خواجه مفضل
تا آتش و آب و ز می و باد مرکب هر چار خدایند به نزدیک معطل
هر چار گهر دایم بدخواه ترا باد بر تارک و بر دولت و بر دیده و بر دل
اعدای تو کم چون مثل «استو قد نارا» عمر تو فزون چون مثل سبع سنابل