در ترغیب طی طریق حقیقت

دست نگار گر نرسد زی نگار چین ماهی به تابه صید مکن در شکار گیر
گر از جهان حرص نگیری ولایتی سالار آن ولایت تو خاکسار گیر
با یک سوار غز و کنی نیست جای نام باری چو کشته گردی ره بر هزار گیر
یا همچو باز ساکن دست ملوک شو یا همچو زاغ گوشه‌ی شاخ کنار گیر
زین روزگار هیچ نخیزد مکوش بیش از روزگار دست بشو روز کار گیر
چون ماه علم از فلک فقر بر تو تافت طاووس وار جلوه به باغ و بهار گیر
بی‌رنج بادیه نرسی مشعرالحرام در تاز و تاکباز و هوا را مهار گیر
چندین هزار مرد مبارز درین مصاف کردند حمله‌ها و نمودند دار گیر
با صدق و با شهادت رفتند مردوار گر ره روی تو نیز ره آن قطار گیر
چون سوز کار و درد غم دین نداردت زین راه «برد» و گوشه‌ی زرع و شیار گیر
زین خواجگان مرتبه جویان بی‌سخا زین فعل نامشان شرف ننگ و عار گیر
زین مال بی نهایت دشمن گرت نصیب خود را چهار خشت ز دنیا شمار گیر
گفت سنایی ار چه محالست نزد تو تو شکر حال گوی و در کردگار گیر