دوری از علم تا ز شهوت و خشم
|
|
جانت پر پیکرست و پر پیکار
|
نبرند از تو تشنگی و کنند
|
|
این دهان گنده و آن جگر افگار
|
تشنهی جاه و زر مباش که هست
|
|
جاه و زر آب پار گین و بحار
|
کی درآید فرشته تا نکنی
|
|
سگ ز در دور و صورت از دیوار
|
کی در احمد رسی در صدیق
|
|
عنکبوتی تنیده بر در غار
|
پرده بردار تا فرود آید
|
|
هودج کبریا به صفهی بار
|
با بخیلی مجوی ره که نبود
|
|
هیچ دینار مالکی دین دار
|
مالک دین نشد کسی که نشد
|
|
از سر جود مالک دینار
|
سرخرویی ز آب جوی مجوی
|
|
زان که زردند اهل دریا بار
|
گر چه از مال و گندم و یونجه
|
|
هم خزینهت پرست و هم انبار
|
بس تفاخر مکن که اندر حشر
|
|
گندمت گژدمست و مالت مار
|
مال دادی به باد چون تو همی
|
|
گل به گوهری خری و خر به خیار
|
دولت آن را مدان که دادندت
|
|
بیش از ابنای جنس استظهار
|
تا تو را یار دولتست نهای
|
|
در جهان خدای دولت یار
|
چون ترا از تو پاک بستانند
|
|
دولت آن دولتست و کار آن کار
|
چون دو گیتی دو نعل پای تو شد
|
|
بر سر کوی هر دو را بگذار
|
در طریق رسول دست آویز
|
|
بر بساط خدای پای افشار
|
پاک شو بر سپهر همچو مسیح
|
|
گشته از جان و عقل و تن بیزار
|
همچو نمرود قصد چرخ مکن
|
|
با دوتا کرکس و دوتا مردار
|
کز دو بال سریش کرده نشد
|
|
هیچ طرار جعفر طیار
|