در مدح علی بن محمد طبیب

از مال تو جز خانه‌ی تو کیست تهی‌دست وز دست تو جز کیسه‌ی تو کیست زیان‌کار
آراسته‌ای از شرف و جود همیشه چون شاخ ز طیار و چو افلاک ز سیار
فعل تو چنانست که دیگر ز معاصی واجب نشود بر تو یکی روز ستغفار
چون مردمک دیده عزیزی بر ما ز آنک در چشم تو سیم و زر ما هست چنین خوار
چون نقطه‌ی نقش‌ست دل آنکه ابا تو دو روی و دو سر باشد چون کاغذ پرگار
ادیان به علی راست شد ابدان به تو زیراک تو نافع مومن شدی او قامع کفار
تو دیگری و حاسد تو دیگر از آن کو خار آمده بی‌گلبن تو گلبن بی‌خار
کی گردد مه مردم بد اصل به دعوی کی گردد نو پیرهن کهنه به آهار
یک شهر طبیبند ولی از سر دعوی کو چون تو یکی خواجه‌ی داننده‌ی هشیار
عالم همه پر موسی و چوبست ولیکن یک موسی از آن کو که ز چوبی بکند مار
کار چو تو کس نیست شدن نزد هر ابله تا بار دهد یا ندهد حاجب و سالار
کز حشمت و جاه تو همی پیش نیاید نور قمر و شمس به درگاه تو بی‌یار
خود دیده کنان جمله می‌آیند سوی تو دیدار ترا از دل و جان گشته خریدار
تو کعبه‌ی مایی و به یک جای بیاسای این رفتن هر جای به هر بیهده بگذار
زوار سوی خانه‌ی کعبه شده از طمع هرگز نشود کعبه سوی خانه‌ی زوار
دیدیم طبیبان و بدین مایه شناسیم ما جعفر طیار ز بو جعفر طرار
بر چشمه‌ی حیوان ز پی چون تو طبیبی شاید که کند فخر شهنشاه جهاندار
کز جود تو و علم تو غزنین چو بهشتست زیرا که درو نیست نه بیمار و نه تیمار
ای مرد فلک حشمت و فرزانه‌ی مکرم وی پیر جوان دولت مردانه‌ی غیار
هستیم بر آنسان ز حکیمی که نگوید اندر همه عالم ز من امروز کس اشعار