موعظه در اجتناب از غرور و کبر و حرص

اندرین زندان برین دندان زنان سگ صفت روزکی چند ای ستمکش صبر کن دندان فشار
تا ببینی روی آن مردم‌کشان چون زعفران تا ببینی رنگ آن محنت‌کشان چون گل انار
گرچه آدم سیرتان سگ صفت مستولیند هم کنون بینی که از میدان دل عیاروار
جوهر آدم برون تازد برآرد ناگهان زین سگان آدمی کیمخت و خر مردم دمار
گر مخالف خواهی ای مهدی در آ از آسمان ور موافق خواهی ای دجال یک ره سر برآر
یک طپانچه مرگ و زین مردارخواران یک جهان یک صدای صور و زین فرعون طبعان صدهزار
باش تا از صدمت صور سرافیلی شود صورت خوبت نهان و سیرت زشت آشکار
تا ببینی موری آن خس را که می‌دانی امیر تا بینی گرگی آن سگ را که می‌خوانی عیار
در تو حیوانی و روحانی و شیطانی درست در شمار هر که باشی آن شوی روز شمار
باش تا بر باد بینی خان رای و رای خان باش تا در خاک بینی شر شور و شور شار
تا ببینی یک به یک را کشته در شاهین عدل شیر سیر و جاه چاه و شور سوز و مال مار
ولله ار داری به جز بادی به دست ارمر ترا جز به خاک پای مشتی خاکسارست افتخار
کز برای خاک پاشی نازنینی را خدای کرددر پیش ساستگاه قهرش سنگسار
باش تا کل بینی آنها را که امروزند جزو باش تا گل یابی آنها را که امروزند خار
آن عزیزانی که آنجا گلبنان دولتند تا نداریشان بدینجا خیره همچون خار خوار
گلبنی کاکنون ترا هیزم نمود از جور دی باش تا در جلوه‌ش آرد دست انصاف بهار
ژنده‌پوشانی که آنجا زندگان حضرتند تا نداری خوارشان از روی نخوت زینهار
و آن سیاهی کز پی ناموس حق ناقوس زد در عرب بواللیل بود اندر قیامت بونهار
پرده‌دار عشق دان اسم ملامت بر فقیر پاسبان در شناس آن تلخ آب اندر بحار
ور بقا خواهی ز درویشان طلب زیرا که هست بود درویشان قباهای بقا را پود و تار