در مدح بهرامشاه

عیسی و خر هر دو اندر مجلس ما حاضرند کوه بر عیسی برید و کاه پیش خر نهید
مجلس آزادگان را از گرانان چاره نیست هین که آمد خام دیگر دیگ دیگر برنهید
خنجر نو بر سر بهرام ناچخ زن زنید زخمه‌ی نو بر کف ناهید خنیاگر نهید
هین که عالم سر به سر طوفان نااهلان گرفت رخ سوی عصمت سرای نوح پیغمبر نهید
هر که را رنگیست همچو نیل در آب افکنید هر که را بوییست همچون عود بر آذر نهید
نفس را چون بر جگر آبیست آتش در زنید عقل را چون بر کله پشمیست بندش بر نهید
ور درین مجلس شما عاشق‌تر از شمع و می‌اید پس چو شمع و می قدم در آب و آتش در نهید
می قبای آتشین دارد شما در بر کشید شمع تاج آتشین دارد شما بر سر نهید
ناحفاظیرا چو سگ ار تاختید از پیش در آن گه‌ی با یار آهو چشم برتر بر نهید
چون ز روی هستی از من در من ایمانی نماند گر مسلمانید یک ره نام من کافر نهید
ور سنایی همچو زنجیرست در حلق شما حلق او گیرید چون حلقه برون در نهید