در نعت رسول اکرم و اصحاب پاک او

بادوشان فلک را دور او همره شدست خاکپاشان زمین را نعل او ملحم بود
سدره‌ی طاووس یک پر کز همای دولتش بر پر خود بست از آن مر وحی را محرم بود
خضر گرد چشمه‌ی حیوان از آن می‌گشت دیر تا مگر اندر زمین با وی دمی همدم بود
تا نهنگش در عجم گرد زمین چون عمرست تا هزبرش در عرب غرنده ابن عم بود
نی در آن آثار گرز و ناچخ عنتر بود نه در آن اسباب ملک کیقباد و جم بود
با خرد گفتم که فرعی برتر از اصلی شود گفت: آری چون بر آن فرع اتفاقی ضم بود
گفت: ای بوبکر با احمد چرا یکتا شدی گفت:هر حرفی که ضعفی یافت آن مدغم بود
گفتم: ای عمر تو دیدی بوالحکم بس چون برید گفت: زمرد کی سزای دیده‌ی ارقم بود
گفتم: ای عثمان بنا گه کشته‌ی غوغا شدی گفت: خلخال عروس عاشقان ز آندم بود
گفتم: ای حیدر میی از ساغر شیران بخور گفت: فتح ما ز فتح زاده‌ی ملجم بود
باد را گفتم: سلیمان را چرا خدمت کنی گفت: از آن کش نام احمد نقش بر خاتم بود
ای سنایی از ره جان گوی مدح مصطفا تا ترا سوی سپهر برترین سلم بود