در مدح امیر بار سلطان

تیغ او روز کین ز خون عدو خاک را لاله‌زار خواهد کرد
آب را سنگ علم او چون خاک با ثبات و وقار خواهد کرد
اجل از بیم تیغ خونخوارش الحذار الحذار خواهد کرد
باد با خاک روز کوشش او الفرار الفرار خواهد کرد
آب در حلق دشمن از قهرت شعله شعله چو نار خواهد کرد
عدوش چون ز عمر بر بادست اجلش خاکسار خواهد کرد
از برای موافقش گردون ابر را در نثار خواهد کرد
بحر در یک نفس به دولت او صد بخور از بخار خواهد کرد
از شرف مشتری رکابش را افسر روزگار خواهد کرد
جود او همچو ابر نیسانی قطره‌ها بیشمار خواهد کرد
بنده بی‌آب همچو ماهی باز سر به سوی بحار خواهد کرد
گر ز خاک تو آبروی برد مدحتت بنده‌وار خواهد کرد
با تو چون خاک بادوار بسر خویشتن با دوار خواهد کرد
ای چو آب اصل لطف همچون خاک نعل چرخم فگار خواهد کرد
هست فکرت که میر این معنی عرضه بر شهریار خواهد کرد
بیخ جانم به شربتی از جود در تنم استوار خواهد کرد
روی چون صد نگار و طبع خوشش کار من چون نگار خواهد کرد
عقل در انتظار انعامت روز و شب انتظار خواهد کرد
عز و اقبال سرمدی بادت هم برین اختصار خواهد کرد