تیغ او روز کین ز خون عدو
|
|
خاک را لالهزار خواهد کرد
|
آب را سنگ علم او چون خاک
|
|
با ثبات و وقار خواهد کرد
|
اجل از بیم تیغ خونخوارش
|
|
الحذار الحذار خواهد کرد
|
باد با خاک روز کوشش او
|
|
الفرار الفرار خواهد کرد
|
آب در حلق دشمن از قهرت
|
|
شعله شعله چو نار خواهد کرد
|
عدوش چون ز عمر بر بادست
|
|
اجلش خاکسار خواهد کرد
|
از برای موافقش گردون
|
|
ابر را در نثار خواهد کرد
|
بحر در یک نفس به دولت او
|
|
صد بخور از بخار خواهد کرد
|
از شرف مشتری رکابش را
|
|
افسر روزگار خواهد کرد
|
جود او همچو ابر نیسانی
|
|
قطرهها بیشمار خواهد کرد
|
بنده بیآب همچو ماهی باز
|
|
سر به سوی بحار خواهد کرد
|
گر ز خاک تو آبروی برد
|
|
مدحتت بندهوار خواهد کرد
|
با تو چون خاک بادوار بسر
|
|
خویشتن با دوار خواهد کرد
|
ای چو آب اصل لطف همچون خاک
|
|
نعل چرخم فگار خواهد کرد
|
هست فکرت که میر این معنی
|
|
عرضه بر شهریار خواهد کرد
|
بیخ جانم به شربتی از جود
|
|
در تنم استوار خواهد کرد
|
روی چون صد نگار و طبع خوشش
|
|
کار من چون نگار خواهد کرد
|
عقل در انتظار انعامت
|
|
روز و شب انتظار خواهد کرد
|
عز و اقبال سرمدی بادت
|
|
هم برین اختصار خواهد کرد
|