مهترا پا و سر در آب از شرم
|
|
خویشتن را یسار خواهد کرد
|
چون کف از تف عمامه خواهد بست
|
|
چون بط از آب ازار خواهد کرد
|
آب من برده گیر اگر با من
|
|
جود تو همچو پار خواهد کرد
|
آب آنراست نزد هر مهتر
|
|
چون نبرد او قمار خواهد کرد
|
آمدم چون پر آب آبله من
|
|
تا دلت چختیار خواهد کرد
|
ای سنایی مبر تو آب از کار
|
|
کت خرد حق گزار خواهد کرد
|
غوطهها خورد باید اندر بحر
|
|
هر که در در کنار خواهد کرد
|
کی بترسد ز زخم مار آنکو
|
|
خویشتن یار غار خواهد کرد
|
آب دیده مریز کت خواجه
|
|
با ضیاع و عقار خواهد کرد
|
آب را گرچه میل زی پستیست
|
|
نظم تو کار نار خواهد کرد
|
تافته گردد آنکه بی اقبال
|
|
نام خود یادگار خواهد کرد
|
رنجکی بیند آنکه بیکشتی
|
|
بحر اخضر گذار خواهد کرد
|
تا ز تاثیر نه فلک چار اصل
|
|
کار کردست و کار خواهد کرد
|
سرورا سرفراز کت نه چرخ
|
|
افسر هر چهار خواهد کرد
|
ز آبها تا بخار خواهد خواست
|
|
بادها تا غبار خواهد کرد
|
شادمان زی که در بقات سده
|
|
این چنین صدهزار خواهد کرد
|