در مدح خواجه حکیم ابوالحسن علی بن محمد طبیب

المنة لله که از دولت ناگه چون بود علی قسم شهنشاه علا کرد
بی رنج بهشتی شد غزنین به تمامی اکنون که طبیبی چو تواش چرخ عطا کرد
هر چند صلتهای تو ای قبله‌ی سنت مجدود سنایی را با مجد و ثنا کرد
این گوهر کو سفت به نزدیک تو آورد گرمی بخری این خر کز بهر بها کرد
با چشم بزرگیش نگر گرچه طبیعت مر دیده‌ی او را محل آب و گیا کرد
هر چند ازین پیش به نزدیک بخیلان چونانک توانست بهر نوع وفا کرد
جز کذب نگفت آنرا کز طبع ثنا گفت جز صدق نراند آنجا کز بخل هجا کرد
از شکر بر خلق همان کرد که ایزد از آفت ناشکری بر اهل سبا کرد
بی صله همی مدح نیوشند به شادی گویی فلکم نایب و غمخوار و کیا کرد
با اینهمه ای تاج طبیبان دل او را دهر از قبل بی‌درمی معدن دا کرد
از لطف دوایی بکن این داء رهی را چون علم تو درد همه آفاق دوا کرد
تا نزد عجم ما و من اقوال ملوک ست چونان که عرب مر که و چه را من و ما کرد
پیوسته بهی بادت ازیرا که علومت بستان بقایت همه پر زیب و بها کرد
حاجات تو همواره روا باد ز ایزد زیرا که بسی حاجت جود تو روا کرد

ثابت من قصد خرابات کرد نفی مرا شاهد اثبات کرد
با قدح و بلبله تسبیح کرد با دف و طنبور مناجات کرد
آن خدمات من دل سوخته مستی او دوش مکافات کرد
نغمه‌ی او هست مرا نیست کرد بیدق او شاه مرا مات کرد
تا که به من داد و گفت:«خذ» اغلب انفاس مرا هات کرد
آنکه همی دعوی بر هر کسی روز و شب از راه کرامات کرد