در مذمت اهل روزگار

زاهدان را ز برای زه و زه «قل هوالله احد» دام و دمست
حاجیان را ز گدایی و نفاق هوس و هوش به طبل و علمست
غازیان را ز پی غارت و سهم قوت از اسب و سلاح و خدمست
فاضلان را ز پی لاف فضول روی در رفع و جر و جزم و ضمست
ادبا را ز پی کسب لجاج انده نصب لن و جزم لمست
متکلم را از راه خیال غم اثبات حدوث و قدمست
چرخ پیمای ز بهر دو دروغ به سیه مسطر و شکل رقمست
مرد طب را ز پی خلعت و نام همه اندیشه‌ی او بر سقمت
مرد دهقان ز پی کسب معاش از ستور و خر و خرمن خرمست
خواجه معطی ز پی لاف و ریا تازه از مدحت و لرزان ز ذمست
باز سایل را در هر دو جهان دوزخش «لا» و بهشتش «نعم»ست
طبع برنا را بر یک ساعت عیش عاشق شرب و بت و زیر و بمست
کهل را از قبل حرمت و عز انده نفقه و زاد حرمست
پیر نز بهر گناه از پی مال تا دم مرگ ندیم ندمست
سعی ساعی به سوی عالم از آن که فلان جای فلان محتشمست
چشم عامی به سوی عالم زان که فلان در جدل کیف و کمست
قد هر موی شکاف از پی ظلم همچو دندانه‌ی شانه بهمست
مرد ظالم شده خرسند بدین که بگویند: فلان محترمست
همگان سغبه‌ی صیدند و حرام کو کسی کز پی حق در حرمست
اینهمه مشغله و رسم و هوس طالبان ره حق را صنمست