در مدح سید عمید سیدالشعرا ابوطالب محمد ناصری علوی

مسخر خضر ار گشت باد و آب و زمین مثال امر ورا شد مسخر آتش و آب
به حلم و خشمش کردند وصف از آن معنی مهیب و سهل بود بر غضنفر آتش و آب
زند به امرش اگر هیچ خواهد از خورشید به حد باختر و حد خاور آتش و آب
گر آب و آتش اندر خلاف او کوشند ز باد و خاک بینند کیفر آتش و آب
به حکم نافذ نشگفت اگر برون آرد ز چوب و سنگ چو موسی پیمبر آتش و آب
ز باد قدرت اگر کرد جانور عیسی شود ز فرش بی‌باد جانور آتش و آب
زهی ز مایه‌ی رایت منور انجم و چرخ زهی ز سایه‌ی تیغت مظفر آتش و آب
گه موافقت ار چون دل تو بودی چرخ بدی به چرخ برین قطب و محور آتش و آب
شمال جودت بر آب و آتش ار نوزید چرابه گونه چو سیمست و چون زر آتش و آب
ز باس و سعی تو بدست ورنه بی‌سببی بطبع خشک چرا آمد و تر آتش و آب
به صدر دولت بایسته‌ای واندر خور چنانکه هست و ببایست و در خور آتش و آب
به طبع خویش نبینند هیچ اگر خواهی به قدر و قد تو پستی وو نظر آتش و آب
سموم خشم تو گر برزند به ابر و زمین نسیم خلق تو گر بروزد بر آتش و آب
شو ز بیم تو لرزان زمین و ابر عقیم شود ز خلق تو چون مشک و عنبر آتش و آب
شود ز قدر تو عالیتر از سپهر زمین رود به امر تو از بحر و اخگر آتش و آب
اگر نه بیم و امیدت بدی به بحر و هوا وگر نه هیبت و حکمت بدی بر آتش و آب
برو عتاب و عقوبت خدای کی کردی ز بهر یونس و قومش مسخر آتش و آب
به هفت کشور خشمت رسید و نظم آری جدا که دید خود از هفت کشور آتش و آب
ز قدر و نظم تو دارند بهره زان نشدند چو باد و خاک کثیف و مدور آتش و آب
معاقبست حسودت به دو مکان به دو چیز به سان فرعون در مصر و محشر آتش و آب