آن گه فرو برد به زمین بیجنایتی
|
|
این قامت مقوم و جسم جسیم ما
|
این مفتخر به حشمت و تعظیم و رای خویش
|
|
یاد آر زیر خاک عظام رمیم ما
|
پیوسته پیش چشم همی دار عنقریب
|
|
اندامهای کوفتهی چون هشیم ما
|
گویی سفیه بود فلان شاید ار بمرد
|
|
چون آن سفیه مرد نمیرد حکیم ما
|
ما زیر خاک خفته و میراثخوار ما
|
|
داده به باد خرمنهای قدیم ما
|
گویی ز بعد ما چه کنند و کجا روند
|
|
فرزندکان و دخترکان یتیم ما
|
خود یاد ناوری که چه کردند و چون شدند
|
|
آن مادران و آن پدران قدیم ما
|
شد عقل ما عقیم ز بس با تغافلیم
|
|
فریاد ازبن تغافل و عقل عقیم ما
|
پندار کز تولد عقلست لامحال
|
|
این طرفه بنگرید به نفس لیم ما
|
گر جنت و جحیم ندیدی ببین که هست
|
|
شغل و فراغ جنت ما و جحیم ما
|
ریحان روح ما چو فراغست و فارغی
|
|
مشغولیست و شغل عذاب الیم ما
|
سرگشته شد سنایی یارب تو رهنمای
|
|
ای رهنمای خلق و خدای علیم ما
|
ما را اگر چه ذمیمست تو مگیر
|
|
یارب به فضل خویش به فعل ذمیم ما
|
ظفر ظفر تو نیز مکن در عنای مرگ
|
|
بر قهر و رجم نفس ز دیو رجیم ما
|