در توحید

آوازه برآورد که: ای قوم تن خویش دوزخ مبرید از پی بهمان و فلان را
دنیا چو یکی بیشه شمارید و ژیان شیر در بیشه مشورید مر آن شیر ژیان را
در جستن نان آب رخ خویش مریزید در نار مسوزید روان از پی نان را
ایزد چو به زنار نبستست میانتان در پیش چو خود خیره مبندید میان را
زان پیش که جانتان بستاند ملک الموت از قبضه‌ی شیطان بستانید عنان را
مجدود بدینحال تو نزدیکتری زانک پیریت به نهمار فرستاده خزان را