در مدح امین الملة قاضی عبدالودودبن عبدالصمد

ای چو نعمان‌بن ثابت در شریعت مقتدا وی بحجت پیشوای شرع و دین مصطفا
از تو روشن راه حجت همچو گردون از نجوم از تو شادان اهل سنت همچو بیمار از شفا
کس ندیده میل در حکمت چو در گردون فساد کس ندیده جور در صدرت چو در جنت وبا
بدر دین از نور آثار تو می‌گردد منیر شاخ حرص از ابر احسان تو می‌یابد نما
هر که شاگرد تو شد هرگز نگردد مبتدع هر که مداح تو شد هرگز نگردد بی‌نوا
ملک شرع مصطفا آراستی از عدل و علم همچنان چون بوستانها را به فروردین صبا
بدعت و الحاد و کفر از فر تو گمنام شد شاد باش ای پیشکار دین و دنیا مرحبا
تا گریبان قدر بگشاد، چرخ آب گون پاک دامن‌تر ز تو قاضی ندید اندر قضا
گر چه ناهموار بود از پیشکاران کار حکم پیش ازین، لیکن ز فر عدلت اندر عهد ما
آن چنان شد خاندان حکم کز بیم خدای می‌کند مر خاک را از باد، عدل تو جدا
شد قوی دست آنچنان انصاف کز روی ستم شمع را نکشد همی بی امر تو باد هوا
روز و شب هستند همچون مادران مهربان در دعای نیک تو هم مدعی هم مدعا
دستها برداشته، عمر تو خواهان از خدای از برای پایداریت اهل شهر و روستا
چون به شاهین قضا انصاف سنجی‌گاه حکم جبرئیل از سد ره گوید با ملایک در ملا
حشمت قاضی امین باید، درین ره بدرقه دانش قاضی امین زیبد، درین در پادشا
رایت دین هر زمان عالی همی گردد ز تو ای نکو نام از تو شهر و ملک شاهنشه علا
هر کسی صدر قضا جوید بی‌انصاف و عدل لیک داند شاه ما از دانش و عقل و دها
گرگ را بر میش کردن قهرمان، باشد ز جهل گربه را بر پیه کردن پاسبان، باشد خطا
از لقا و صدر و باد و داد و برد ابر دو ریش هیچ جاهل کی شدست اندر شریعت مقتدا
علم و اصل و عدل و تقوی، باید اندر شغل حکم ور نه شوخی را به عالم، نیست حد و منتها