این توحید به حضرت غزنین گفته شد

چون فضل تو شد ناظر چه باک ز بی‌باکی چون ذکر تو شد حاضر، چه بیم ز نسیانها
گر در عطا بخشی آنک صدفش دلها ور تیر بلا باری، اینک هدفش جانها
ای کرده دوا بخشی لطف تو به هر دردی من درد تو می‌خواهم دور از همه درمانها
عفو تو همی باید چه فایده از گریه فضل تو همی باید، چه سود ز افغانها
ما غرفه‌ی عصیانیم بخشنده تویی یارب از عفو نهی تاجی، بر تارک عصیانها
بسیار گنه کردیم آن بود قضای تو شاید که به ما بخشی، از روی کرم آنها
کی نام کهن گردد مجدود سنایی را نو نو چو می‌آراید، در وصف تو دیوانها