کار تو پیوسته آزارست گویی نیست هست
|
|
زین سبب کار دلم زارست گویی نیست هست
|
خصم تو بازار من بشکست و با خصم ای صنم
|
|
مر ترا پیوسته بازارست گویی نیست هست
|
تا به خروارست شکر لعل نوشین ترا
|
|
در دلم عشقت به خروارست گویی نیست هست
|
طرهی طرار تو دل دزدد از مردم همی
|
|
شد یقین کان طره طرارست گویی نیست هست
|
ماهرویا تا تو کردی رایت صحبت نگون
|
|
رایت صبرم نگونسارست گویی نیست هست
|
بوسهای را زان لب چون لعل نوشینت به جان
|
|
چاکر مسکین خریدارست گویی نیست هست
|
نرگس خونخوار تو پیوسته خون ریزد همی
|
|
نرگست بس شوخ و خونخوارست گویی نیست هست
|