مر تخم عمل را به نم نه از علم
|
|
زیرا که نرویدت تخم بینم
|
آویخته از آسمان هفتم
|
|
اینجا رسنی هست سخت محکم
|
آن را نتوانی تو دید هرگز
|
|
با خاطر تاریک و چشم یرتم
|
شو دست بدو در زن و جدا شو
|
|
زین گم ره کاروان و بیشبان رم
|
علم است مجسم، ندید هرگز
|
|
کس علم به عالم جز از مجسم
|
آید به دلم کز خدا امین است
|
|
بر حکمت لقمان و ملکت جم
|
مهمان و جراخوار قصر اویند
|
|
با قیصر و خاقان امیر دیلم
|
در حشر مکرم بود کسی کو
|
|
گشتهاست به اکرام او مکرم
|
بر خلق مقدم شد او به حکمت
|
|
با حکمت نیکو بود مقدم
|
این دهر همه پشت و ملک او روی
|
|
این خلق صفر جمله واو محرم
|
زو یافت جهان قدر و قیمت ایراک
|
|
او شهره نگین است و دهر خاتم
|
او داد مرا بر رمه شبانی
|
|
زین می نروم با رمه رمارم
|
ای تشنه تو را من رهی نمودم،
|
|
گر مست نهای سخت، زی لب یم
|
گر تو بپذیری زمن نصیحت
|
|
از چاه برآئی به چرخ اعظم
|