نیکی بدهدمان جزای نیکی
|
|
بد را سوی او جز بدی جزا نیست
|
آن روز دو راه است مردمان را
|
|
هرچند کهشان حد و منتها نیست
|
یک راه همه نعمت است و راحت
|
|
یک راه بجز شدت و عنا نیست
|
من روز قضا مر تو را هم امروز
|
|
بنمایم اگر در دلت عما نیست
|
بنگر که مر آن را خز است بستر
|
|
وین را بمثل زیر بوریا نیست
|
وان را که بر آخر ده اسپ تازی است
|
|
در پای برادرش لالکا نیست
|
مسعود همه بر حریر غلطد
|
|
بر پشت سعید از نمد قبا نیست
|
آن روز هم اینجا تو را نمودم
|
|
هر چند مر آن را برین بنا نیست
|
مر چشم خرد را، ز علم بهتر،
|
|
این پور پدر، هیچ توتیا نیست
|
گر بر دل تو عقل پادشاه است
|
|
مهتر ز تو در خلق پادشا نیست
|
ایزد بفزایاد عقل و هوشت
|
|
زین طیره مشو کاین سخن جفانیست
|
دنیا بفریبد به مکر و دستان
|
|
آن را که به دستش خرد عصا نیست
|
چون دین و خرد هستمان چه باک است
|
|
گر ملکت دنیا به دست ما نیست؟
|
شرم از اثر عقل و اصل دین است
|
|
دین نیست تو را گر تو را حیا نیست
|
بفروش جهان را به دین که او را
|
|
از دین و ز پرهیز به بها نیست
|
ای گشته رهی شاه را، سوی من
|
|
گردنت هنوز از هوا رها نیست
|
ای کام دلت دام کرده دین را
|
|
هشدار که این راه انبیا نیست
|
نعلین و ردای تو دام دیو است
|
|
نزدیک من آن نعل یا ردا نیست
|
گر نیست به تقدیر جانت خرسند
|
|
با هوش و خرد جانت آشنا نیست
|
ما را به قضا چون کنی تو خرسند
|
|
چون خود به قضا مر تو را رضا نیست؟
|