خداوند تمییز و عقل شریف
|
|
خداوند تدبیر و قول آوری است
|
متاب، ای پسر، سر ز فرمان آنک
|
|
ازوت این بزرگی و این سروری است
|
به طاعت بکن شکر و احسان او
|
|
که این داد نزد خرد عمری است
|
بجز شکر نعمت نگیرد که شکر
|
|
عقاب است و نعمت چو کبگ دری است
|
مکن شکر جز فضل آن را که او
|
|
به فردوس شکر تو را مشتری است
|
جهان جای الفنج ملک بقاست
|
|
بقائی و ملکی که نااسپری است
|
گر از بهر ملک آفریدت خدای
|
|
چرا مر تو را میل زی چاکری است
|
طلب کن بقا را که کون و فساد
|
|
همه زیر این گنبد چنبری است
|
جهان را چو نادان نکوهش مکن
|
|
که بر تو مر او را حق مادری است
|
به فعل اندرو بنگر و شکر کن
|
|
مر آن را که صنعش بدین مکبری است
|
چه چیز است از این چرخ گردان برون؟
|
|
درین عاقلان را بسی داوری است
|
جهانی فراخ است و خوش کاین جهان
|
|
درو کمتر از حلقهی انگشتری است
|
مر آن راست فردا نعیم اندرو
|
|
که امروز بر طاعتش صابری است
|
نباشد کسی تشنه و گرسنه
|
|
درو، کاین سخن در خور ظاهری است
|
چو تشنه نباشد کس آنجا پس آن
|
|
چه جای شراب هنی و مری است؟
|
حذر کن ز عام و ز گفتار خام
|
|
گرت میل زی مذهب حیدری است
|
تو را جان در این گنبد آبگون
|
|
یکی کار کن رفتنی لشکری است
|
بیلفنج ملک سکندر کنون
|
|
که جانت در این سد اسکندری است
|
سخنهای حجت به حجت شنو
|
|
که قولش نه بیهوده و سرسری است
|