این کالبد جاهل خوش خوار تو گرگی است
|
|
وین جان خردمند یکی میش نزار است
|
گوی از همه مردان خرد جمله ربودی
|
|
گر میش نزار تو بر این گرگ سوار است
|
تن چاکر جان است مرو از پسش ایراک
|
|
رفتن به مراد و سپس چاکر عار است
|
دستارت نیاید ز نوار ای پسر ایراک
|
|
هرچند پر از نقش نوار است نوار است
|
جان تو درختی است خرد بار و سخن برگ
|
|
وین تیره جسد لیف درشت و خس و خار است
|
نینی که تو بر اشتر تن شهره سواری
|
|
و اندر ره تو جوی و جر و بیشه و غار است
|
زین اشتر بیباک و مهارش به حذر باش
|
|
زیرا که شتر مست و برو مار مهار است
|
باز خردت هست، بدو فضل و ادب گیر
|
|
مر باز خرد را ادب و فضل شکار است
|
پرهیز کن از جهل به آموختن ایراک
|
|
جهل است مثل عورت و پرهیز ازار است
|
در سایهی دین رو که جهان تافته ریگ است
|
|
با شمع خرد باش که عالم شب تار است
|
بشکن به سر بیخردان در به سخن جهل
|
|
زیرا که سخن آب خوش و جهل خمار است
|
بر علم تو حق است گزاریدن حکمت
|
|
بگزار حق علم گرت دست گزار است
|
مر شاخ خرد را سخن حکمت برگ است
|
|
دریای سخن را سخن پند بخار است
|
ای گشته دل تو سیه از گرد جهالت
|
|
با این دل چون قار تو را جای وقار است؟
|
چون قار سیه نیست دل ما و پر از گرد
|
|
گرچه دل چون قار تو پر گرد و غبار است
|
خرما و ترنج و بهی و گوز بسی هست
|
|
زین سبز درختان، نه همه بید و چنار است
|
آن سر که به زیر کله و از بر تخت است
|
|
در مرتبه دور است از آن سر که به دار است
|
اندر خور افسر شود از علم به تعلیم
|
|
آن سر که ز بس جهل سزاوار فسار است
|
بیهوده و دشنام مگردان به زبان بر
|
|
کاین هر دو ز تو یار تو را زشت نثار است
|
دشنام دهی باز دهندت ز پی آنک
|
|
دشنام مثل چون درم دیر مدار است
|