ارجو که سخت زود به فوجی سپیدپوش
|
|
کینه کشد خدای زفوجی سیه سلب
|
وان آفتاب آل پیمبر کند به تیغ
|
|
خون پدر ز گرسنه عباسیان طلب
|
وز خون خلق خاک زمین حله گون کند
|
|
از بهر دین حق ز بغداد تا حلب
|
آنگه که روز خویش ببیند لقب فروش
|
|
نه رحم یادش آید و نه لهو و نه طرب
|
واندر گلوش تلخ چو حنظل شود عسل
|
|
واندر برش درشت چو سوهان شود قصب
|
دعوی همی کند که نبی را خلیفتم
|
|
در خلق، این شگفت حدیثی است بوالعجب
|
زیرا که دین سرای رسول است و ملک اوست
|
|
کس ملک کس نبرد در اسلام بینسب
|
بر دین و خلق مهتر گشتندی این گروه
|
|
بومسلم ارنبودی و آن شور و آن جلب؟
|
نسبت بدان سبب بگرفتند این گروه
|
|
کز جهل مینسب نشناسند از سبب
|
زان روز باز دیو بدیشان علم زدهاست
|
|
وز دیو اهل دین به فغاناند و در هرب
|
زیشان جز از محال و خرافات کی شنود
|
|
آدینهها و عید نه شعبان و نه رجب؟
|
گر رود زن رواست امام و نبیدخوار
|
|
اسپی است نیز آنکه کند کودک از قصب
|
ای حجت خراسان از ننگ این گروه
|
|
دین را به شعر مرثیت آور ندب ندب
|
وز مغرب آفتاب چون برزد مترس اگر
|
|
بیرون کنی تو نیز به یمگان سر از سرب
|