اینکه تو بینی نه همه مردمند
|
|
بلکه ذئابند به زیر ثیاب
|
کرده ز بهر ستم و جور و جنگ
|
|
چنگ چو نشپیل و چو شمشیر ناب
|
خانهی خمار چو قصر مشید
|
|
منبر ویران و مساجد خراب
|
مطرب قارون شده بر راه تو
|
|
مقری بیمایه و الحانش غاب
|
حاکم در خلوت خوبان به روز
|
|
نیم شبان محتسب اندر شراب
|
خون حسین آن بچشد در صبوح
|
|
وین بخورد ز اشتر صالح کباب
|
غره مشو گر چه به آواز نرم
|
|
عرضه کند بر تو عقاب و ثواب
|
چون بخورد ساتگنی هفت هشت
|
|
با گلوش تاب ندارد رباب
|
این شب دین است، نباشد شگفت
|
|
نیمشبان بانگ و فغان کلاب
|
گاه سحر بود، کنون سخت زود
|
|
برزند از مشرق تیغ آفتاب
|
تازه شود صورت دین را، جبین
|
|
سهل شود شیعت حق را صعاب
|
زیر رکاب و علم فاطمی
|
|
نرم شود بیخردان را رقاب
|
خاک خراسان شود از خون دل
|
|
زیر بر دشمن جاهل خضاب
|
بر سر جهال به امر خدای
|
|
محتسب او بکند احتساب
|
کر شود باطل از آواز حق
|
|
کور کند چشم خطا را صواب
|
چونکه نخواهی سپس شست سال
|
|
ای متغافل ز تن خود حساب؟
|
صید زمانه شدی و دام توست
|
|
مرکب رهوار به سیمین رکاب
|
چند در این بادیهی خشک و زشت
|
|
تشنه بتازی به امید سراب؟
|
دنیا خود جست و نجستی تو دین
|
|
چیست به دست تو جز از باد ناب؟
|
گر نبود پرسش رستی، ولیک
|
|
گرت بپرسند چه داری جواب؟
|