در مدح علی‌بن محمد

برآمد زاغ رنگ و ماغ پیکر یکی میغ از ستیغ کوه قارن
چنانچون صدهزاران خرمن تر که عمدا در زنی آتش به خرمن
بجستی هر زمان زان میغ برقی که کردی گیتی تاریک روشن
چنان آهنگری کز کوره‌ی تنگ به شب بیرون کشد تفسیده آهن
خروشی برکشیدی تند تندر که موی مردمان کردی چو سوزن
تو گفتی نای رویین هر زمانی به گوش اندر دمیدی یک دمیدن
بلرزیدی زمین لرزیدنی سخت که کوه اندر فتادی زو به گردن
تو گفتی هر زمانی ژنده پیلی بلرزاند ز رنج پشگان تن
فرو بارید بارانی ز گردون چنانچون برگ گل بارد به گلشن
و یا اندر تموزی مه ببارد جراد منتشر بر بام و برزن
ز صحرا سیلها برخاست هر سو دراز آهنگ و پیچان و زمین کن
چو هنگام عزایم زی معزم به تک خیزند ثعبانان ریمن
نماز شامگاهی گشت صافی ز روی آسمان ابر معکن
چو بردارد ز پیش روی اوثان حجاب ماردی دست برهمن
پدید آمد هلال از جانب کوه بسان زعفران آلوده محجن
چنانچون دو سر از هم باز کرده ز زر مغربی دستاورنجن
و یا پیراهن نیلی که دارد ز شعر زرد نیمی زه به دامن
رسیدم من به درگاهی که دولت ازو خیزد، چو رمانی ز معدن
به درگاه سپهسالار مشرق سوار نیزه‌باز خنجر اوژن
علی‌بن محمد میر فاضل رفیع‌البینات صادق‌الظن