در لغز شمع و مدح حکیم عنصری

شعر او چون طبع او: هم بی‌تکلف هم بدیع طبع او چون شعر او: هم با ملاحت هم حسن
نعمت فردوس یک لفظ متینش را ثمر «گنج بادآورد» یک بیت مدیحش را ثمن
تا همی‌خوانی تو اشعارش، همی‌خایی شکر تا همی‌گویی تو ابیاتش، همی‌بویی سمن
حلم او چون کوه و اندر کوه او کهف امان طبع او چون بحر و اندر بحر او در فطن
نظم او و لفظ او و ذوق او و وزن او هر خطابش، هر عتابش هر مدیحش، هر سخن
گاه نظم و گاه نثر و گاه مدح و گاه هجو روز جد و روز هزل و روز کلک و روز دن
در بار و مشکریز و نوش طبع و زهر فعل جانفروز و دلگشا و غمزدا و لهوتن
کوجریر و کو فرزدق، کو زهیر و کو لبید ربه‌ی عجاج و دیک الجن و سیف ذویزن
کو حطیه، کوامیه، کو نصیب و کو کمیت اخطل و بشار برد، آن شاعر اهل یمن
وز خراسان: بوشعیب و بوذر آن ترک کشی وان ضریر پارسی، وان رودکی چنگزن
آن دو گرگانی و دو رازی و دو ولوالجی سه سرخسی و سه کاندر سغد بوده مستکن
ابن هانی، ابن رومی، ابن معتز ابن بیض دعبل و بوشیص و آن فاضل که بود اندر قرن
وان خجسته پنج شاعر کو، کجا بودندشان عزه و عفرا و هند و میه و لیلی سکن
وان دو امرالقیس و آن دو طرفه، آن دو نابغه وان دو حسان و سه اعشی وان سه حماد و سه زن
از بخارا پنج و پنج از مرو و پنج از بلخ باز هفت نیشابوری و سه طوسی و سه بوالحسن
گو فراز آیند و شعر اوستادم بشنوند تا غریزی روضه بینند و طبیعی نسترن
تا بر آن آثار شعر خویشتن گریند باز نی برآثار و دیار و رسم و اطلال و دمن
او رسول مرسل این شاعران روزگار شعر او فرقان و معنایش سر تا سر سنن
شعر او فردوس را ماند، که اندر شعر اوست هر چه در فردوس ما را وعده کرده ذوالمنن
کوثرست الفاظ عذب او و معنی سلسبیل ذرق او انهار خمر و وزنش انهار لبن