نه طوق است این رکاب رخش خواریست
|
|
گریبان لباس بیقراریست
|
لب چاه مصیبت را نشانیست
|
|
برای حرف نومیدی دهانیست
|
فغان کاین طوق پامال غمم ساخت
|
|
عجب کاری مرا در گردن انداخت
|
منم زین طوق چون قمری فغان ساز
|
|
به یاد قدت ای سرو سرافراز
|
بیا ای کاکلت زنجیر سودا
|
|
که زنجیر غمم انداخت از پا
|
به زنجیر غمم پامال مگذار
|
|
بیا وز پایم این زنجیر بردار
|
ز هجر آن خم زلف گره گیر
|
|
ندارم دستگیری غیر زنجیر
|
به کنج بیکسی اینگونه دربند
|
|
به کارم سد گرده زنجیر مانند
|
چو زنجیرم بود گر سد دهن بیش
|
|
بیان نتوان نمودن یک غم خویش
|
به غیر از کنج غم جایی ندارم
|
|
بجز زنجیر همپایی ندارم
|
مرا کاین است همپا چون نیفتم
|
|
ز اشک خویش چون در خون نیفتم
|
ز دل برمیکشید آه از سردرد
|
|
چنین تا بر کنار نیل جا کرد
|