صدف را خنده در نیسان تو دادی | دهانش را ز در دندان تو دادی | |
فلک را پشت خم از بار عشقت | دل مه روشن از انوار عشقت | |
نهی درج دهان را گوهر نطق | دهی تیغ زبان را جوهر نطق | |
به کنهت فکر کس را دسترس نیست | تویی یکتا و همتای تو کس نیست | |
به نام تست در هر باغ و بستان | به کام جو زبان آب جنبان | |
که جنبش داد مفتاح زبان را | وزان بگشود در گنج بیان را | |
سرای چشم مردم روشن از چیست | در این منظر فتاده سایه از کیست | |
زهی آثار صنعت جمله هستی | بلندی از تو هستی دید و پستی | |
منم خاکی به پستی رو نهاده | به زیر پای نومیدی فتاده |