ای علم کبر برافراخته
|
|
تاج تواضع ز سر انداخته
|
هر که به این تاج نشد بهرهور
|
|
به که نیابند ز خاکش اثر
|
خاک ره مردم آزاده باش
|
|
بر صفت خاک ره افتاده باش
|
خاک صفت راه تواضع گزین
|
|
خاکیو از خاک نیاید جز این
|
سجده گه پاک دلان گشته خاک
|
|
زانکه فتد در ره مردان پاک
|
گر کست از بوسه کند پای ریش
|
|
دست نیاری ز تکبر به پیش
|
خاک به هر پای بود بوسه ده
|
|
خاک به فرقت که ز تو خاک به
|
خواجه آکنده به کبر و منی
|
|
کوهش اگر هیکل گردن کنی
|
مشکل اگر سرکشیش کم شود
|
|
در ره تعظیم قدش خم شود
|
ای سرت از قاف گرانتر بسی
|
|
کوه به این سنگ نیابد کسی
|
حیرتم از گردن پر زور تست
|
|
کاو به چنین بار بماند درست
|
بر همه خلق است تقدم ترا
|
|
وجه شرف چیست به مردم ترا
|
گر به لباست بود این برتری
|
|
این که نباشد به چه فخر آوری
|
ور تو به گنج و درمی محترم
|
|
چون کنی آن دم که نباشد درم
|
گوهر آدم اگر از درهم است
|
|
خر که زرش بار کنی آدم است
|
رو که ز زر خر نشود آدمی
|
|
هیچ خر از زر نشود آدمی
|
زان فکنی جامهی اطلس به دوش
|
|
تا شود آن بر خریت پرده پوش
|
رو که ترا آن خری دیگر است
|
|
جامهی اطلس چو سزای خر است
|
لاف خرد چون زند آن خود پرست
|
|
کش بنشانند اگر زیر دست
|