گر کسب کمال میکنی میگذرد | ور فکر مجال میکنی میگذرد | |
دنیا همه سر به سر خیال است ، خیال | هر نوع خیال میکنی میگذرد |
□
فریاد که سوز دل عیان نتوان کرد | با کس سخن از داغ نهان نتوان کرد | |
اینها که من از جفای هجران دیدم | یک شمه به سد سال بیان نتوان کرد |
□
تیرت چو ره نشان پران گیرد | هر بار نشان زخم پیکان گیرد | |
از حیرت آن قدرت بخت اندازی | مردم لب خود بخش به دندان گیرد |
□
دل زان بت پیمان گسلم میسوزد | برق غم او متصلم میسوزد | |
از داغ فراق اگر بنالم چه عجب | یاران چه کنم، وای دلم میسوزد |
□
یارب که زمانه دلنوازت باشد | ایام همیشه کار سازت باشد | |
رخش تو سپهر و زین رخش تو هلال | خورشید به جای طبل بازت باشد |
□
میخواست فلک که تلخ کامم بکشد | ناکردهی می طرب به جامم، بکشد | |
بسپرد به شحنه فراق تو مرا | تا او به عقوبت تمامم بکشد |
□
شاها به عداوت توکس یار نشد | کاو در نظر جهانیان خوار نشد | |
با نشأهی خصمی تو آنکس که بخفت | در خواب شد آنچنان که بیدار نشد |
□
آنان که به کویی نگران میگردند | پیوسته مرا به قصد جان می گردند | |
از رشک نبات میدهم جان که چرا | گرد سر هم نام فلان میگردند |
□
آن زمره که از منطق ما بیخبرند | سد نغمهی ما به بانک زاغی نخرند | |
زاغیم شده به عندلیبی مشهور | ما دیگر و مرغان خوش الحان دگرند |
□
مجنون به من بی سر و پا میماند | غمخانهی من به کربلا میماند | |
جغدی به سرای من فرود آمد و گفت | کاین خانه به ویرانه ما میماند |