عجز بگریزد از جبلت مور
|
|
زهر بگریزد از طبیعت مار
|
در کف استقامت رایت
|
|
جز خط راست ناید از پر گار
|
آب حزمت گرش به روی زنند
|
|
جهد از خواب صورت دیوار
|
داورا دادگسترا شاها
|
|
ای جهان را به ذاتت استظهار
|
واجب العرض خود به خدمت تو
|
|
گر اجازت بود کنم اظهار
|
به خدایی که لطف او بخشد
|
|
سد گنه را به نیم استغفار
|
از خطایی چو کفر سجده بت
|
|
بگذرد عفو او به یک اقرار
|
رقمی پیش طاق وحدت او
|
|
لیس فی الدار غیره دیار
|
آنکه نسبت به بی نیازی او
|
|
هست یکسان چه یار و چه اغیار
|
وانکه محتاج اوست هر کس هست
|
|
خواه بدکار و خواه نیکوکار
|
آن کس اول ز چشم تو فکند
|
|
هر کرا پیش خلق خواهد خوار
|
وانکه آخر کند غلام تواش
|
|
هر کرا آفرید دولتیار
|
که به دارالعبادهی تکلیف
|
|
مدتی قبل از آن که یابم بار
|
دم ازین خاندان زدم چون کرد
|
|
اقتضای طبیعتم مختار
|
این کشش ذاتی است و هر ذاتی
|
|
هست تا هست ذات را آثار
|
در میان عقیدهی من و غیر
|
|
هست شاها تفاوت بسیار
|
من نمیخواهم از تو غیر از تو
|
|
او نمیخواهد از تو جز دینار
|
همت هر کس از تو چیزی خواست
|
|
غیر دینار جست و ما دیدار
|
من سگ این درم اگر دگران
|
|
خادم این درند وخدمتکار
|
به خدا کز پی گدایی نیست
|
|
اینکه مدح تو میکنم تکرار
|