زیر نخل بلند همت او
|
|
که ثمربخش رفعت و شان است
|
به تمنای میوهای کافتد
|
|
آسمان پهن کرده دامان است
|
بحر از رشک دست او گه جود
|
|
غیرت ابر گوهر افشان است
|
بسکه بر سر زند شکسته سرش
|
|
پینهی کف علامت آن است
|
ور دلیلی دگر بر این باید
|
|
پنجهی پر ز خون مرجان است
|
گرد خوانیست روز جشن تو چرخ
|
|
اسدش گربهی سر خوان است
|
با تو خصمیست جامهای کان را
|
|
طوق لعنت ره گریبان است
|
دیدهای را که در تو کج نگرد
|
|
زخم عقرب ز نیش مژگان است
|
دهن خصم زادگان ترا
|
|
سر افعی به چاه پستان است
|
آنچه از حسرتش سکندر مرد
|
|
در یم خانهی تو پنهان است
|
هست ایما به آن ترشح و بس
|
|
اینکه در ظلمت آب حیوان است
|
خانهزادان بحر جود تواند
|
|
وین عیان نزد عین اعیان است
|
مادر در که نام او صدف است
|
|
پدرش نیز کابر نیسان است
|
پاسبانان بام آن منظر
|
|
کش زمین سقف آن نه ایوان است
|
سایه افکندهاند بر سر چرخ
|
|
چرخ اندر پناه ایشان است
|
کیست آن کس که گفت یک کیوان
|
|
بر سر هفت کاخ گردان است
|
تا ببیند که بر سپهر نهم
|
|
چند هندوی همچو کیوان است
|
ای به سوی در تو روی همه
|
|
با همه لطف تو فراوان است
|
کردهاند از برای عزت و قدر
|
|
این سفر کش در تو پایان است
|
چه گنه کردهاند کایشان را
|
|
سر عزت به خاک یکسان است
|