چرا ستمگر من با کسی جفا نکند

چرا ستمگر من با کسی جفا نکند جفای او همه کس می‌کشد چرا نکند
فغان ز سنگدل من که خون سد مظلوم به ظلم ریزد و اندیشه از خدا نکند
چه غصه‌ها که نخوردم ز آشنایی تو خدا ترا به کسی یارب آشنا نکند
کدام سنگدل از درد من خبر دارد که با وجود دل سخت گریه‌ها نکند
کشیده جام و سر بی‌گنه کشی دارد عجب که بر نکشد تیغ و قصد ما نکند
به جای خویش نیامد مرا چو وحشی دل اگر ز تیر تو پیکان به سینه جا نکند