بر تو سید حسن دلم گرید

دلم از مرگت اعتبار گرفت که از این محنت اعتبار نداشت
هیچ روزی به شب نشد که مرا نامه‌ی تو در انتظار نداشت
گوشم اول که این خبر بشنود به روانت که استوار نداشت
زار مسعود از آن همی گرید که به حق ماتم تو زار نداشت
ماتم روزگار داشته‌ام که دگر چون تو روزگار نداشت
باره‌ی دولتت ز زین برمید بختی بخت تو مهار نداشت
همچنین است عادت گردون هرچه من گفتمش به کار نداشت
دل بدان خوش کنم که هیچ کسی در جهان عمر پایدار نداشت