›
ریرا
›
شعر کهن
›
مسعود سعد
›
گزیده اشعار
›
قصاید
›
باران بهار در خزان بندم
باران بهار در خزان بندم
ناچار امید کج رود چون من
در گنبد گجرو کیان بندم
آن به که به راستی همه نهمت
در صنع خدای غیبدان بندم
صفحهی قبل
صفحهی ۳
شعر قبل
b
شعر بعد