بهرام از برای سپاه تو دائما | ترتیب تیغ و جوشن و بر گستوان کند | |
خورشید نوربخش جهانگیر شد از آنک | هر بامداد سجدهی آن آستان کند | |
در بزم تو که مجمع شاهان عالمست | ناهید دستیاری خنیاگران کند | |
منظور خلق دوش از آن شد هلال عید | کو بر فلک ز نعل سمندت نشان کند | |
جود تو نام هر که به خاطر در آورد | رزق هزار سالهی او را ضمان کند | |
طبع عبید را که چو گنجیست شایگان | معذور دار قافیه گر شایگان کند | |
بادا قران فتح و ظفر بر جناب تو | تا مهر نوربخش به اختر قران کند | |
چندانت عمر باد که چرخ عطیه بخش | صد بار پیر گردی و بازت جوان کند |