در مدح شمس الکفاة خواجه احمد بن حسن میمندی

به در او دو هفته خدمت کن وز در او به آسمان دریاز
آسمان برترست ز ابر بلند آسمان یافتی بر ابر مناز
آز اگر بر تو غالبست مترس سوی آن خدمت مبارک تاز
آب آن خدمت شریف کشد آتش آرزو و آتش آز
هیچ شه را چنین وزیر نبود مملکتدار و کار ملک طراز
در همه چیزها که بینی هست خلق را عجز و خواجه را اعجاز
بر شه شرق فرخست به فال فال او را سعادتست انباز
تا ولایت بدو سپرد ملک گشت گیتی چو کلبه‌ی بزاز
متواتر شده‌ست نامه‌ی فتح گشته ره پر مرتب و جماز
فتح مکران و در پیش کرمان ری و قزوین و ساوه و اهواز
ور نکو بنگری به راه در است نامه‌ی فتح بصره و شیراز
از پس فتح بصره، فتح یمن وز پس هر دو ، فتح شام و حجاز
شاد باش ای وزیر فرخ پی دل به شادی و خرمی پرداز
دوستان را بیافتی به مراد سر دشمن بکوفتی به جواز
شکر شاهیت از طراز گذشت می خور از دست لعبتان طراز
نوبهارست و مطرب از بر گل برکشیده بر آسمان آواز
خوش بود بر نوای بلبل و گل دل سپردن به رامش و به گماز
خوش خور و خوش زی ای بهار کرم در مراد و هوای دل بگراز
تو بر این بالش و فکنده خدای از تو اندر همه جهان آواز
فرخی بنده‌ی تو بر در تو از بساط تو برکشیده دهاز