در مدح عضدالدوله امیر یوسف سپاهسالار برادر سلطان محمود

مرا غم آید اگر چه مرا دلیست فراخ ز مال دادن و بخشیدن بدان کردار
چنان ملک را باید که باشدی هر روز خزانه پر درم و پر سلیح و پر دینار
چو خرج خویش فزونتر ز دخل خویش کند ز زر و سیم خزانه تهی شود ناچار
دگر که نام نکو یافته ست، و نام نکو نکوتر از گهر نابسوده صد خروار
شریفتر زان چیزی بود که محتشمان همی‌کنند به هر جای فضل او تکرار
بزرگتر زان چیزی کجا بود که ازو همی‌رسد ز دل و دست او به دستگزار
هر آنچه من ز کریمی و فضل او گویم کنند باور و بر من نباید استغفار
رسد ز خدمت او بی‌خطر به جاه و خطر کند ز خدمت او بی یسار ملک و یسار
مرا بخدمتش امروز بهترست از دی مرا به دولتش امسال خوشترست از پار
هزار سال زیاد این بزرگوار ملک عزیز باد و عدو را ذلیل کرده و خوار
خجسته بادش نوروز و همچنان همه روز به شادکامی بر کف گرفته جام عقار
همیشه در بر او کودکی چو لعبت چین همیشه مونس او لعبتی چو نقش بهار