در مدح امیر ابو احمد محمد بن محمود غزنوی

و اندر آماجگاه راه کند تیر او اندر آهنین دیوار
نامه‌ی نانوشته برخواند خاطر پاک او به روز هزار
گویی آن خاطر زدوده‌ی او یابد اندر ضمیر هر کس بار
زآنچه امسال کرد خواهد خصم رایش آگاه گشته باشد پار
هر چه بر عالمان بود مشکل زو بپرسی به دم کند تکرار
دولت او برو بر آسان کرد هر چه بر مردمان بود دشوار
گویی او از کتابهای جهان برگزیده‌ست نکته‌ی اسرار
چون نسیم از سر زبان دارد فقه و تفسیر و مسند و اخبار
گرچه گیتی بجمله در کف اوست ور چه آکنده گنجهاش به مار
همتش برتر از تواناییست دادنش بیشتر ز دستگزار
ابر و دریا سخی بوند بطبع دستش از هر دو ننگ دارد و عار
در خزان از رزان نریزد برگ نیم از آن، کز دو دست او دینار
پادشه اینچنین سزد که دهند پادشاهان به فضل او اقرار
مملکت را ملک چنین باید تا بود کار ملک راست چو تار
آفرین بر یمین دولت باد آن بلنداختر بزرگ آثار
کز همه خسروان عصر جز او کس ندارد پسر بدین کردار
ای ملکزاده‌ی فریشته خو ای به تو شادمان دل احرار
گفتگوی تو بر زبان دارند پیشبینان زیرک و هشیار
هر که فردای خویش را نگرید چنگ در دامن تو زد ستوار
فر شاهی خدای ما به تو داد گر نه مردم بداند این مقدار