در مدح امیر محمد بن محمود بن ناصرالدین

سلطان ترا به چرخ برین برکشید و آخر بدین همی‌نکند اختصار
جایی رساندت که به درگاه تو از روم هدیه آرند، از چین نثار
بخت مالف تو سوی ارتفاع بخت مخالف تو سوی انحدار
فرمانبران تو شده‌اند ای امیر فرمان دهندگان صغار و کبار
اندر دو چشم خویش زند خار و خسک هر دشمنی که با تو کند چارچار
در هر دلی هوای تو بیخی زده‌ست بیخی که شاخ دارد و بر شاخ بار
گیتی گرفت با تو امیرا سکون دلها گرفت با تو امیرا قرار
و آن دل که رفته بود به جای دگر از بهر بازگشتن بر بست بار
ای درگه تو جایگه قدر و جاه ای خدمت تو مایه‌ی عز و فخار
نیک اختیار باشد هر کس که کرد درگاه تو و خدمت تو اختیار
فخریست خدمت تو که تا روز حشر او را نه ننگ خواهد دیدن نه عار
شادی، به خدمت تو کند پیشبین خدمت، به درگه تو کند هوشیار
آنجاست ایمنی و دگر جای بیم آنجایگه گلست و دگر جای خار
ای از تو یافته دل و فربی شده فرهنگ دلشکسته و جود نزار
ای از تو یافته دل و فرخ شده غمگین و دلشکسته‌ی چون فرخی هزار
سال نوست و ماه نو و روز نو وقت بهار و وقت گل کامگار
شادی و خرمی را نو کن بسیج دل را به خرمی و به شادی سپار
بوبکر عندلیب نوا را بخوان گو قوم خویش را چو بیایی بیار
وز هر یکی جدا غزلی نو شنو شاهانه شادمانه زی و شادخوار
نوروز و نوبهار دلارام را با دوستان خویش به شادی گذار