تا به مستی نرسد بر لب ساقی لب ما
|
|
بر نیاید ز خرابات مغان مطلب ما
|
عشق پیری است که ساغر زدهایم از کف او
|
|
عقل طفلی است که دانا شده در مکتب ما
|
تو به از شرب دمادم نتوانیم نمود
|
|
که جز این شیوهی شیرین نبود مشرب ما
|
ملتی نیست به جز کفر محبت ما را
|
|
هیچ کیشی نتوان جست به از مطلب ما
|
یا رب ما اثری در تو ندارد ورنه
|
|
لرزه بر عرش فتاد از اثر یا رب ما
|
کس مبادا به سیهروزی ما در ره عشق
|
|
که فلک تیره شد از تیرگی کوکب ما
|
دی سحر داد به ما وعدهی دیدار ولی
|
|
ترسم از بخت سیه، روز نگردد شب ما
|
تا نزد عشق به سر خط سعادت ما را
|
|
خدمت حضرت معشوق نشد منصب ما
|
گر ره وادی مقصود فروغی این است
|
|
لنگ خواهد شدن اینجا قدم مرکب ما
|