از من شب هجر میبپرسید حباب | دریای غمم کدام آرام و چه خواب | |
در دل بود آرام و خیالی هر موج | در دیده خیال خواب شد نقش بر آب |
□
سنگ اندر بر بسی دویدیم چو آب | بار همه خار و خس کشیدیم چو آب | |
آخر به وطن نیارمیدیم چو آب | رفتیم و ز پس باز ندیدم چو آب |
□
بختی دارم چو چشم خسرو همه خواب | چشمی دارم چو لعل شیرین همه آب | |
جسمی دارم چو جان مجنون همه درد | جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب |
□
بختی دارم چو چشم خسرو همه خواب | چشمی دارم چو لعل شیرین همه آب | |
جسمی دارم چو جان مجنون همه درد | جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب |
□
ای تیغ تو آب روشن و آتش ناب | آبی چو خماهن، آتشی چون سیماب | |
از هیبت آن آب تن آتش تاب | رفت آتشی از آتش و آبی از آب |
□
خاقانی را ز بس که بوسید آن لب | دور از لب تو گرفت تبخال از تب | |
آری لبت آتش است خندان ز طرب | از آتش اگر آبله خیزد چه عجب |
□
طوطی دم دینار نشان است آن لب | غماز و دو روی از پی آن است آن لب | |
زنهار میالای در آن لب نامم | کلودهی لبهای کسان است آن لب |
□
گر من به وفای عشق آن حور نسب | در دام دگر بتان نیفتم چه عجب | |
حاشا که چو گنجشک بوم دانه طلب | کان ماه مرا همای داده است لقب |
□
از عشق بهار و بلبل و جام طرب | گل جان چمن بود که آمد بر لب | |
لب کن چو لب چمن کنون لعل سلب | جان چمن و جان چمانه بطلب |
□
آمد به چمن مرغ صراحی به شغب | جان تازه کن از مرغ صراحی به طرب | |
چون بینی هر دو مرغ را گل در لب | بنشین لب جوی و لب دلجوی طلب |