راز مستان از میان بیرون فتاد
|
|
الصبوح آواز آن بیرون فتاد
|
ساقی از قیفال خم میراند خون
|
|
طشت زرین ز آسمان بیرون فتاد
|
زاهد کوه آستینی برفشاند
|
|
ز او کلید خمستان بیرون فتاد
|
صوفی قرا کبودی چاک زد
|
|
ساغریش از بادبان بیرون فتاد
|
باد، دستار مذن در ربود
|
|
کعبتینی از میان بیرون فتاد
|
سبحه در کف میگذشتم بامداد
|
|
بانگ ناقوس مغان بیرون فتاد
|
مصحفی در بر حمایل داشتم
|
|
می فروشی از دکان بیرون فتاد
|
بند زر از مصحفم در وجه می
|
|
بستد و راز نهان بیرون فتاد
|
پشت خم در خم شدم وز درد خام
|
|
خوردم و هوش از روان بیرون فتاد
|
یک نشان از درد بر دراعه ماند
|
|
دوستی دید و نشان بیرون فتاد
|
دشمنان بیرون ندادند این حدیث
|
|
این حدیث از دوستان بیرون فتاد
|
جور میکش همچنین خاقانیا
|
|
خاصه کانصاف از جهان بیرون فتاد
|
کشتی بهروزی از دریای غیب
|
|
بر در شاه اخستان بیرون فتاد
|
چار ملت را سوم جمشید دان
|
|
بل دوم مهدیش خوان در شرق و غرب
|