بده تا روم بر فلک شیر گیر
|
|
به هم بر زنم دام این گرگ پیر
|
بیا ساقی آن می که حور بهشت
|
|
عبیر ملایک در آن می سرشت
|
بده تا بخوری در آتش کنم
|
|
مشام خرد تا ابد خوش کنم
|
بده ساقی آن می که شاهی دهد
|
|
به پاکی او دل گواهی دهد
|
میام ده مگر گردم از عیب پاک
|
|
بر آرم به عشرت سری زین مغاک
|
چو شد باغ روحانیان مسکنم
|
|
در اینجا چرا تختهبند تنم
|
شرابم ده و روی دولت ببین
|
|
خرابم کن و گنج حکمت ببین
|
من آنم که چون جام گیرم به دست
|
|
ببینم در آن آینه هر چه هست
|
به مستی دم پادشاهی زنم
|
|
دم خسروی در گدایی زنم
|
به مستی توان در اسرار سفت
|
|
که در بیخودی راز نتوان نهفت
|
که حافظ چو مستانه سازد سرود
|
|
ز چرخش دهد زهره آواز رود
|
مغنی کجایی به گلبانگ رود
|
|
به یاد آور آن خسروانی سرود
|
که تا وجد را کارسازی کنم
|
|
به رقص آیم و خرقهبازی کنم
|
به اقبال دارای دیهیم و تخت
|
|
بهین میوهی خسروانی درخت
|
خدیو زمین پادشاه زمان
|
|
مه برج دولت شه کامران
|
که تمکین اورنگ شاهی از اوست
|
|
تن آسایش مرغ و ماهی از اوست
|
فروغ دل و دیدهی مقبلان
|
|
ولی نعمت جان صاحبدلان
|
الا ای همای همایون نظر
|
|
خجسته سروش مبارک خبر
|
فلک را گهر در صدف چون تو نیست
|
|
فریدون و جم را خلف چون تو نیست
|
به جای سکندر بمان سالها
|
|
به دانادلی کشف کن حالها
|