هستی و پایندگی از توست و بس!
|
|
مردگی و زندگی از توست و بس!
|
جامی اگر نیست ز بخت نژند
|
|
چون علم خسرویاش سربلند،
|
از علم فقر بلندیش ده!
|
|
زیر علم سایه پسندیش ده!
|
ای ز کرم چارهگر کارها!
|
|
مرهم راحتنه آزارها!
|
عقده گشایندهی هر مشکلی!
|
|
قبله نمایندهی هر مقبلی!
|
توشهنه گوشهنشینان پاک!
|
|
خوشهده دانهفشانان خاک!
|
بازوی تایید هنرپیشگان!
|
|
قبلهی توحید یکاندیشگان!
|
شانه زن زلف عروس بهار!
|
|
مرسله بند گلوی شاخسار!
|
پای طلب، راه گذار از تو یافت
|
|
دست توان، قوت کار از تو یافت
|
بلکه تویی کارگر راستین
|
|
دست همه، دست تو را آستین
|
نیست درین کارگه گیر و دار
|
|
جز تو کسی کید از او هیچ کار
|
روی عبادت به تو آریم و بس!
|
|
چشم عنایت ز تو داریم و بس!
|
در کف ما مشعل توفیق نه!
|
|
ره به نهانخانهی تحقیق ده!
|
اهل دل از نظم چون محفل نهند
|
|
بادهی راز از قدح دل دهند
|
رشحی از آن باده به جامی رسان!
|
|
رونق نظمش به نظامی رسان!
|
قافیه آنجا که نظامی نواست،
|
|
بر گذر قافیه جامی سزاست
|
این نفس از همت دون من است
|
|
وین هوس از طبع زبون من است،
|
ورنه از آنجا که کرمهای توست
|
|
کی بودم رشتهی امید سست؟
|
صد چو نظامی و چو خسرو هزار
|
|
شایدم از جام سخن جرعهخوار
|
بر همه در شعر بلندیم بخش
|
|
مرتبهی شعر پسندیم بخش
|