چیست آن آتش؟ ریاضتهای سخت
|
|
تا طبیعت را زند آتش به رخت
|
سوخت ز آن آثار طبع و جان بماند
|
|
دامن از شهوات حیوانی فشاند
|
لیک چون عمری به آتش بود خوی
|
|
گه گهاش درد فراق آمد به روی
|
ز آن «حکیماش» وصف حسن زهره گفت
|
|
کرد «جان»اش را به مهر زهره جفت،
|
تا به تدریج او به زهره آرمید
|
|
وز غم ابسال و عشق او رهید
|
چیست آن زهره ؟ کمالات بلند
|
|
کز وصال او شود جان ارجمند
|
ز آن جمال عقل، نورانی شود
|
|
پادشاه ملک انسانی شود
|
با تو گفتم مجمل این اسرار را
|
|
مختصر آوردم این گفتار را
|
گر مفصل بایدت فکری بکن
|
|
تا به تفصیل آید اسرار کهن
|
هم بر این اجمالکاری، این خطاب
|
|
ختم شد، والله اعلم بالصواب
|