در ملازمت پادشاه و شرایط بندگی

ای پسر، چون ملازم شاهی نتوان بود غافل و ساهی
بخش کن روز خویش و شب را نیز مگذران بر فسوس عمر عزیز
شب سه ساعت به امر حق کن صرف سه حساب و کتاب و رقعه و حرف
سه به تدبیر ملک و رای صواب سه به آسایش و تنعم و خواب
روز را هم بدین قیاس نصیب بکنی، گر مدبری و مصیب
پیش سلطان خشمناک مرو در دم پنجه‌ی هلاک مرو
موج دریاست قربت شاهان خشم ایشان بلای ناگاهان
اول روز پیش شاه مدام جهد کن تا سبق بری به سلام
در مکش خط به نام نزدیکان پی منه بر مقام نزدیکان
شاه را بی‌نفاق طاعت کن به قبولی ازو قناعت کن
گر ترا کم دهد مرو در خشم وز به آن بیشتر مگردان چشم
چشم بر کن به دوستان قرین گوش بر دشمنان گوشه‌نشین
هیزم خشک و برق آتش بار مرد خفته است و دشمن بیدار
سود کس در زیان او مپسند فتنه بر آستان او مپسند
هر کرا شاه بر کشد، بپذیر وانکه را دشمنست دوست مگیر
دل درو بند و گنجش افزون کن وانکه نگذاشت رنجش افزون کن
بنوازد، دعا کنش بر جان بزند، سر مپیچش از فرمان
مال خواهد، کلید گنج ببر مرد جوید، بکوش و رنج ببر
گر به آبت فرستد، ار آتش به رخ هر دو رخ در آور خوش
با کسی کو به راه پیشترست نزد سلطان به جاه بیشترست